زنان ایرانی،برکت های ایران زمین
چنین گفت فردوسی پاک رای که این گفته بر او، ببخشد خدای:
«زنان را نباشد جز این یک هنر: نشینند و زایند شیران نر!
زنان را از آن نام ناید بلند که پیوسته در خوردن و خفتنند!
زن و اژدها هر دو در خاک، به! جهان پاک از این هر دو ناپاک به!
زنان را ستایی، سگان را ستای! که یک سگ به از صد زن پارسای!»
ولی «ناصح» این شاعر دردمند زند صیحه اینجا به بانگ بلند:
زنان را بیابی هزاران هنر اگر وا کنی چشم دل ای پدر!
زنان را از آن نام نامد بلند که غازی نبودند یا زورمند!
زن و کبریا هر دو بر عرش به! جنان زیر پاشان چنان فرش به!
زنان را ستایی، خدا را ستای! که در روی زن جلوه کرده، خدای!
چنین گفت پیغمبر پاک نام که بر او هزاران صلاه و سلام:
«زنان را ستایند قوم کریم زنان را نکوهند، قوم لئیم»
بفرمود: «مردی که او بی زن است، به دنبال او مکر اهریمن است»
بیاید به قرآن زرین دوات هماره پی «مؤمنون»، «مؤمنات»
نبی دیده شرک را کور کرد که زن را همی زنده در گور کرد!
چو مردی سرافراز و نام آور است همی دان که از برکت مادر است
به نزد خردمند، مکتوم نیست که کس همچو زن خوار و مظلوم نیست
گهی زیر دستان مرد خشن گهی همچو کالایی اندر «فشن»!
ز «سنت» اگر شد حقوقش به باد «مدرنیته» هم حق او پس نداد!
بیاموز ای دل که راه کمال گذر دارد از کوچه «اعتدال»
نه ز آن سوی بام و نه زین سوی بام نباید فتادن نگون، والسلام!